اما در ابتدا و قبل از پرداختن به محتوای مذاکره و همینطور رویکرد و نیات طرفین مذاکرات، بهنظر میرسد یک مسأله مهم، نحوه مدیریت مذاکره و اصرار ایران به برگزاری مذاکره بهشکل غیرمستقیم است. مذاکرات غیرمستقیم پدیدهای نوظهور نیست. پیشتر نیز، هم ایران و هم دیگر کشورها، از این روش برای حلوفصل مسائل گوناگون بهره بردهاند. در واقع اصرار ایران به مذاکرات غیرمستقیم ناشی از تجربیاتی است که طی سالهای گذشته با آمریکاییها و بهطور کلی غربیها داشته و مرتب با بدعهدی و پیمانشکنی آنها مواجه شده است. ترس از عدم توانایی در انجام مذاکرات مستقیم، دلیل اصلی توسل به مذاکرات غیرمستقیم نیست؛ بلکه هدف آن است که با هوشیاری و احتیاط، از منافع ملی خود دفاع کرده و از هرگونه اشتباه وزیان احتمالی جلوگیری کنیم. درحقیقت پیشنهاد مذاکره غیرمستقیم، ناشی ازبیاعتمادی عمیق به طرف مقابل است. امضای توافقات بینالمللی و سپس زیر پا گذاشتن آنها، اختلالی است که آمریکاییها بهخصوص ترامپ آن را به امری عادی و رویه تبدیل کردهاند. هیچ تضمینی وجود ندارد که این رویه در آینده نیزتکرارنشود.غیرمستقیم بودن مذاکرات ابزاری است برای کاهش ریسک مذاکراتی که نمیتوان چندان امیدی به نتیجه آن داشت. البته این امری بدیهی است که متناسب با شرایط و نتایج، و درصورت روشنشدن حسننیت طرف مقابل، این مذاکرات میتواند بهشکل مستقیم تبدیل شود.
اما از حیث نیت و رویکرد مذاکرهکنندگان باید یادآور شد که ایران هیچگاه میز مذاکرات را ترک نکرده است. بنابراین نخستین گام برای آغاز مذاکرات سازنده، آن است که آمریکا نشان دهد رویکردش به مذاکره مبتنی بر اعتقاد به تفاهم دوجانبه است، نه دیکتهکردن خواستههای خود. نباید فراموش کرد که تجربه گفتوگو با آمریکا، بهویژه در دوره ترامپ، چندان خوشایند نبوده است. بیاعتمادی عمیقی در میان افکار عمومی و تصمیمگیران ایرانی شکل گرفته که ریشه در عدم پایبندی آمریکا به تعهدات خود دارد. دولت ترامپ، با خروج یکجانبه از برجام، یا توافق پاریس و همینطور تحریم دادگاه بینالمللی کیفری بعد از محاکمه نتانیاهو نشان داد که توافقات بینالمللی برایش ارزشی ندارند و بهراحتی میتوان آنها را زیر پا گذاشت. براساس این تجربه روشن، دستور مذاکره باید مشخص و مورد توافق طرفین باشد. اگر قرار باشد آمریکا دوباره همان شروطی را مطرح کند که زمانی مایک پمپئو، وزیر خارجه دوران اول ترامپ مطرح کرد، اساسا مذاکره بیمعنا خواهد بود.
همچنین از حیث سایر عوامل تأثیرگذار در سرنوشت مذاکره باید به دیگر عوامل دخیل در تعیین مسیر و محتوای مذاکرات اشاره کرد و در این میان بهطور خاص نقش رژیمصهیونیستی در معادلات سیاسی و روابط بینالملل و بهطور خاص رابطه ایران و آمریکا مد نظر داشت. حمایت همواره بیقیدوشرط آمریکا از این رژیم و در اولویت قرار دادن منافع آن را در اولویت قرار داده است. این تعارض بنیادین، یکی ازموانع اصلی بر سر راه هرگونه توافق پایدار میان ایران و آمریکاست.
اما در نهایت از بعد شخصیتشناسی و نیت باید مراقب این نکته بود که بهطور خاص آمریکای ترامپ از آنجا که مذاکره را محملی برای تحمیل خواستهها و مطلوبیتهای خود میداند، از هماکنون با مطالبهسازی و توقعپراکنی و در واقع شرطیکردن مخاطب رسانهها، بهنظر میرسد خود راآماده میکند در صورت ایستادگی اصولی طرف ایرانی روی مواضع منطقی، با ترک یا به شکست کشاندن مذاکرات، دور دیگری از دروغسازی در مورد اینکه ایرانیها حاضر به توافق نیستند را آغاز و فضا را برای اعمال فشار بیشتر بر ایران آماده کند. بنابراین، عقل سلیم و تجربه درازمدت ما میگوید که ضروری است از همان ابتدا، خوشبینی خود را نسبت به نتایج مذاکرات آتی محدود کرده و احتمال شکست آن را بیشتر از موفقیت آن بدانیم.
دروغپراکنی آشکار ترامپ در همان بدو کار در مورد مستقیمبودن مذاکرات درحالی که ایران همچنان بر مذاکرات غیرمستقیم از طریق واسطه در کشوری ثالث تاکید دارد، نشان میدهد که آمریکا از همان ابتدا اولا بهدنبال القای این پیام است که ایران ناگزیر به تسلیم در برابر خواستههای آمریکا است و ثانیا نباید به تیم ترامپ اعتمادی داشت، چراکه او بهدروغ میتواند هر نوع ادعایی بکند. بنابراین، باید بهصراحت به آمریکا اعلام کنیم که به نتایج مذاکرات اعتمادی نداریم، مگر آنکه تضمینهای کافی برای اجرای کامل و بدون قید و شرط تعهدات وجود داشته باشد.